معیار |
||||||
|
عدالت در گذر ایرانشهر
نگاهی به نمایش کوچه عاشقی نوشته و کارگردانی"نصرالله قادری"
"کریستال تاور"، "من قاضیالقضاتم که مرگ مرد مهر کردم به مهر" و"کوچه عاشقی" سه نمایش کاملاً متفاوت در ژانرهای مختلف هستند که در فرم و شکل و با مضامین متفاوت مذهبی، اجتماعی، دینی و در حوزههای کمدی ایرانی، درام غربی و... توسط نصرالله قادری و به فاصلهای اندک از یکدیگر اجرا شدهاند.
بررسی عناصر، ساختار و قواعد دراماتیک این سه اثر، به ویژه در حوزه انطباق با قالبهای ژانر آثار نشان میدهد که کارگردان و نویسنده آنها در هر کدام از نمایشها، ابزارها و مولفههای متناسب با قاعدهای را مورد استفاده قرار داده و در این مسیر موفق هم بوده است
کوچه عاشقی
عدالت در گذر ایرانشهر
نگاهی به نمایش کوچه عاشقی نوشته و کارگردانی"نصرالله قادری"
"کریستال تاور"، "من قاضیالقضاتم که مرگ مرد مهر کردم به مهر" و"کوچه عاشقی" سه نمایش کاملاً متفاوت در ژانرهای مختلف هستند که در فرم و شکل و با مضامین متفاوت مذهبی، اجتماعی، دینی و در حوزههای کمدی ایرانی، درام غربی و... توسط نصرالله قادری و به فاصلهای اندک از یکدیگر اجرا شدهاند.
بررسی عناصر، ساختار و قواعد دراماتیک این سه اثر، به ویژه در حوزه انطباق با قالبهای ژانر آثار نشان میدهد که کارگردان و نویسنده آنها در هر کدام از نمایشها، ابزارها و مولفههای متناسب با قاعدهای را مورد استفاده قرار داده و در این مسیر موفق هم بوده است.
اما در میان این سه نمایش که در یک سال اخیر توسط نصرالله قادری روی صحنه رفتهاند، کمدی"کوچه عاشقی" نمایش متفاوتتری است. قادری که تا به حال یک کمدی را در قواره و قالب ژانر آن و به صورت جدی در کارنامه آثارش نداشته، با این تجربه نشان داد که جسارت سیری ناپذیری در خروج از آزمونهای تثبیت شده کاریاش دارد.
همه نمایشهای قادری ویژگیهای مشترکی در پرداخت خاص دیداری، تکیه بر جنبههای محتوایی منطبق با دیدگاه مولف، سخنوری ماهرانه و... دارند؛ آما آن چه که بیشتر من را در مورد نمایشهای قادری به وجد میآورد این است که او خوب میداند مشکل زمانهاش چیست! خوب میداند که در این دوران چه باید بگوید و خوب هم میداند که منظورش را چگونه و با چه ابزاری بیان کند. در واقع آن چه اضافه بر این در نمایشهای او دیده میشود یا بر آثارش الحاق شده و یا این که آن قدر کوچک و ناچیز است که به راحتی میتوان از کنار آن گذشت.
کمدی"کوچه عاشقی" در ادامه چنین رویکردی، این بار با محوریت موضوع عدالت نوشته شده و روی صحنه رفته است. مضمون اصلی این نمایش که باز هم به دغدغههای کارگردان برمیگردد، گسترش موضوع در یک بستر داستانی آشنا و ایرانی است. شیوه روایت و اجرا، ریشهیابی و اصل شناسی موضوع، رویدادگاه و نشانهها، نمادها و اساطیر ایرانی و... همه و همه در این نمایش در کنار هم قرار گرفتهاند تا یک داستان نمایشی، با لحن و زبان کمدی درباره مضمونی هدفمند و با فرم متناسب آن روایت شود.
قادری برای گسترش موضوع عدالت در یک نمایش باز هم به سراغ تاریخ رفته و نمایشی از تاریخ، جامعه، اسطوره و اخلاق ایرانی را در سطوح مختلف به روایت میگذارد. اما این نمایش پیش از هر چیز براساس آن چه که در نمایشهای کمدی ایرانی مرسوم است کارش را با انتخاب و پرداخت تیپهای نمایشی آغاز میکند و در مورد هر یک از آنها بخشی از جامعهشناسی تاریخی فضای مورد نظرش را در معرض شناخت قرار میدهد.
حاج حلبی(پیرمرد متحجر مذهبی)، لوطی اصغر(بازاری ریاکار)، شعبان خان(بزن بهادر بیمخ)، مهرداد جان(هنرمند متجددنما)، اکبرخان تجدد(صوفی متظاهر)، اشک اول(وکیل مترقی نما)، موسیو(خارجی و بیگانه فرصت طلب)، سیاوش(جوان عاشق ایرانی) و... تیپهایی هستند که در گستره مناسبات داستانی"کوچه عاشقی" خلقیات و جامعه شناسی داستانی ایرانی را به نمایش میگذارند.
در بستر داستان ساده این کمدی نیز حاج ولیالله خان عدالت، صاحب باغ رحمت، مرده و اهالی محل در اجرای وصیتنامه و تقسیم ماترک او و برای ازدواج با دخترش، عادله(مالکیت باغ) شرط مهمتر را اجرا کنند و علاوه بر به دست آوردن دل او در صندوقچه حاج ولیالله خان را هم باز کنند.
سیاستها و بازیهای اهل محل برای به دست آوردن مالکیت باغ رحمت، مالکیت حقیقی سیاوش ایرانی و عشق او به عادله و حضور موسیوی بیگانه و دو کولی آواره(لاله سیا و عبدل چلغوز) همه آن چیزی است که رویدادهای ساده اما مهم"کوچه عاشقی" را تشکیل میدهند و به وجود میآورند.
نصرالله قادری اگر چه نمایشاش را کمی دیر آغاز میکند و به سرعت قادر به جذب مخاطب و درگیر ساختن او با اجرایش نیست، اما پس از طرح معما و پردازش مناسبات و شبکه ارتباطات داستانی به خوبی توانسته موضوعات و رویدادهایی آشنا از جامعه و تاریخ ایرانی را همچون آینهای در مقابل تماشاگرانش قرار دهد. قادری برای طرح مفاهیم مورد نظرش راه سختی را انتخاب نکرده است. او داستان سادهای را با کمک آدمهای آشنا به مخاطبش ارائه میکند و تازه لحن و شیوهای سرگرم کننده و جذاب را هم برای این مواجهه انتخاب کرده است. اما در پس این سادگی مفاهیمی مهم و ارزشمند را درباره ایران و عدالت مطرح میکند که در نتیجه آن فرم و محتوا در انطباق با هم قرار میگیرند و زیبایی شناسی مطلوب را برای نمایش فراهم میآورند.
قادری برای زیر ساختهای ساختاری و ارزشهای مفهومی نمایشاش از تاریخ و اسطورههای ایرانی استفاده کرده است. عشق و عدالت در گستره اساطیر ایرانی همواره به سیاوش(عاشقترین اسطوره ایرانی) و فریدون(عادلترین اسطوره ایرانی) نسبت داده شده است. اما در گستره همین اساطیر یکی از ناعادلانهترین قضاوتها و رفتارها در مورد سیاوش و ایرج(فرزند فریدون) صورت پذیرفته است. قادری قرار است در نمایشاش از عدالت سخن به میان آورد و براساس یک تفکر ایرانی این عدالت را از اسطورهها آغاز کرده است. او اساطیر را به امروز میآورد و در بستر مناسبات اجتماعی آشناتر قرار میدهد و داستانی تازه را برای شناساندن آنها مورد پردازش قرار میدهد که کاملاً معاصر، امروزی، تاریخی و ایرانی است؛ مهمتر این که درباره عدالتی ملی و ایرانی هم هست.
سیاوش به شهید بزرگ نمایش قادری تبدیل میشود و حالا عدالت نه در دوران حیات اسطورهای سیاوش که در دوران سیاوشهای دیگر مورد تردید قرار میگیرد. سیاوش نمایش قادری را باید تلفیقی از خصلتها و خصوصیات اسطورهای سیاوش و فریدون دانست و از همین روست که فرزند سیاوش در نمایش قادری با فرزند فریدون عادل(ایرج) همنام میشود. گویی ایرج از دل تاریخ آمده و از ظلم و بیعدالتی برادرانش(سلم و تور) جان سالم به در برده تا امروز پرچمدار عدالت در محله عاشقی نمایشی معاصر باشد.
قادری حتی مضمون و موضوع اساطیری داستان فریدون عادل را نیز در نمایشاش به عنوان یک محتوای مورد تاکید، مطرح میکند. در شاهنامه فریدون به واسطه عدالتاش مورد اشاره قرار میگیرد و فردوسی به خوانندهاش پیشنهاد میدهد که همچنین قهرمان اسطورهای داستان عدل و داد را سرلوحه رفتار قرار دهد:
فریدون فرخ فرشته نبود ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی تو داد و دهش کن، فریدون تویی
اگر مصرع آخر این قطعه از شعر فردوسی را نتیجه و چکیده محتوایی و سخن شاعر با خوانندهاش در نظر بگیریم(تو داد و دهش کن، فریدون تویی) میتوانیم آن را با آخرین جمله از نمایش قادری مقایسه کرده و برابر هم قرار دهیم.
قادری پس از ترسیم شخصیت و تیپها و نمایش مناسبات رفتار و حضور آنها در جامعه معاصر و بعد از مورد تاکید قرار دادن شهادت سیاوش و عدالت آرمانی در مورد باغ رحمت(حضور ایرج) آینهای را از صندوقچه حاج ولیالله خان عدالت خارج میکند. این آینه مهمترین نشانهای است که همه مفاهیم نمایش را به نقطهای مشترک میرساند و متمرکز میکند. لذتبخشترین لحظه در نمایش قادری آن جاست که در پایان، آینه را رو به تماشاگر میگیرد تا حالا تماشاگر خودش را در آینه روی سن مشاهده کند و این پیام که:
....... مردی اگر هست، کنون وقت نبرد است.
قادری با(مردی اگر هست، کنون وقت نبرد است) انگیزشی مشابه با نتیجه حاصل از شعر فردوسی(تو داد و دهش کن، فریدون تویی) را پس از روایت داستانش در مورد عدالت در مخاطب ایجاد میکند.
میزانسنهای منظم و تقسیم حرکات و جایگاه حضور بازیگران با طراحی بدون آشفتگی، پرهیز از شلوغی و هدفمند بودن اجرا در حوزه حرکتهای صحنه از دیگر محاسن کمدی"کوچه عاشقی" است. قادری بر خلاف کمدیهای معمول که با این شیوه اجرا میشوند، زیبایی و مهندسی حرکت را در نمایشاش به دقت مورد توجه قرار داده است. حضور مردم در یک خط و پشت سر سیاوش در صحنه نخستین مواجهه سیاوش با اهالی گذر و صحنه مشورت و سیاستگذاری اهالی محل با تحریک موسیو و لوطی اصغر در حالی که عدهای پشت سر آنها نظام داده شدهاند را میتوان به عنوان نمونههایی از این پرداخت مورد اشاره قرار داد.
نمایش نصرالله قادری همان گونه که ذکر شد، اجرایی جذاب و دلنشین از یک کمدی ایرانی است که مفاهیم و مضامین مورد نظرش را با شیوهای مطلوب و با بهرهگیری از عناصر و مولفههای مناسب ساختار مطرح میکند. تنها ایراد این نمایش در حوزه نمایشنامهنویسی را هم باید به حسن قلم نویسنده آن مربوط دانست.
نصرالله قادری سخنور قهاری است و این سخنوری در روح و جسم آثارش حسن بزرگی است که گاه بیش از اندازه خودنمایی میکند و مخاطب را تنها میگذارد.
به قصه درآوردن عدالت در ایرانشهر را به زبان نصرالله قادری خیلی دوست دارم و آشنایی و حضور دلنشین آدمها روی صحنه"کوچه عاشقی" برایم خیلی دلچسب و دوست داشتنی بود(به جز استاد صورتگر که به نظرم ضعیفترین پرداخت را در میان شخصیتها دارد و در عین حال از مهمترین آنهاست) تجربه دیدن این نمایش و پیوند اسطورهای گذشته و امروز آن در میان آثار نمایشی ایرانی و به ویژه در حوزه کمدی کم سابقه و قابل تامل است و به همین خاطر تماشای آن را به همه علاقهمندان نمایش و به خصوص نمایشهای کمدی ایرانی پیشنهاد میکنم .
مهدی نصیری
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
پدر سنگدل
اصلاح نفس، رمز موفقیّت در زندگى
لذت دنبال نون دویدن!
ارزش و ثواب آیة الکرسى
کوچه عاشقی
سنگ درمانی
گل
محمد مصدق
محمد بلخی
چهارشنبه سوری
[عناوین آرشیوشده]
[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]
تعداد بازدید:48359 |
||
امروز:11 دیروز :1 |
||
پیوندهای روزانه
|
||
درباره خودم |
||
لوگوی خودم |
||
|
||
آرشیو |
||
اشتراک |
||
|